جدول جو
جدول جو

معنی تربیت کردن - جستجوی لغت در جدول جو

تربیت کردن
(گُ ذَ تَ)
پرورش دادن و کردن و تعلیم کردن. (ناظم الاطباء). پروردن. پروریدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تربیت و تعلیم شود: یکی از وزرا پسری کودن داشت، پیش دانشمندی فرستاد که مر این را تربیت کن مگر عاقل شود. (گلستان).
گر تقویت کنی ز ملک بگذرد بشر
ور تربیت کنی به ثریا رسد ثری.
سعدی.
، آموختن و درس و سبق دادن. ادب آموختن. (ناظم الاطباء) : این فرزند را چنان تربیت کن که یکی از فرزندان خویش را. (گلستان).
وآدمی را که تربیت نکنند
تا بصدسالگی خری باشد.
سعدی.
نفس را عقل تربیت می کرد
کز طبیعت عنان بگردانی.
سعدی.
رجوع به تعلیم شود، به منصب رسانیدن. (ناظم الاطباء). برآوردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). برکشیدن و به ترقی و کمال رسانیدن. تفقد و بزرگداشت و برتری دادن:
مرا حق از پی مدح تو در وجود آورد
تو نیز تربیتی کن که دارم استحقاق.
خاقانی.
، سرشتن. (ناظم الاطباء). بهمه معانی رجوع به تربیت شود
لغت نامه دهخدا
تربیت کردن
فرهوختن پروردن فراهیختن هختن
تصویری از تربیت کردن
تصویر تربیت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تربیت کردن
پرورش دادن، فرهیختن
تصویری از تربیت کردن
تصویر تربیت کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تربیت کردن
ادب کردن، پرورش دادن، تادیب کردن، تعلیم دادن، فرهیختن، بار آوردن، پروراندن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تقبیح کردن
تصویر تقبیح کردن
زشت گفتن زشت شمردن بد گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترکیب کردن
تصویر ترکیب کردن
آمیختن تروماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسبیح کردن
تصویر تسبیح کردن
بپاکی یاد کردن خدای را، سبحان الله گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطبیق کردن
تصویر تطبیق کردن
برابر کردن دو چیز با هم مطابق ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشبیه کردن
تصویر تشبیه کردن
همانند کردن چیزی را بچیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدبیر کردن
تصویر تدبیر کردن
چاره کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تردید کردن
تصویر تردید کردن
موافقت نکردن و دودل بودن
فرهنگ لغت هوشیار
بیدار کردن بیداراندن آگاهاندن، ادب کردن، گوشمالی توجیدن بیدار کردنهوشیار ساختن، آگاه کردن، گوشمال دادن مجازات کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترخیص کردن
تصویر ترخیص کردن
پروادادن هشتن، ارزان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبرید کردن
تصویر تبرید کردن
خنکی خوردن سردی خوردن، سرد کردن خنک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تتثبیت کردن
تصویر تتثبیت کردن
پا بر جا کردن ایستا گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
اثر کردن تاثیرکردن، انتقال یافتن مرض از شخصی (یا جانوری) بشخص دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثبیت کردن
تصویر تثبیت کردن
استوار کردن پا برجا کردن: (مقام خود را تثبیت کرد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غربیل کردن
تصویر غربیل کردن
الک کردن غربال زدن بیختن، تفحص و جستجوی بسیار کردن کنجکاوی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقویت کردن
تصویر تقویت کردن
نیرومند کردن نیرو دادن قوه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبعیت کردن
تصویر تبعیت کردن
پیروی کردن، فرمان بردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ترسیم کردن
تصویر ترسیم کردن
پنگاشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ترغیب کردن
تصویر ترغیب کردن
برانگیختن، وا داشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
پابرجا کردن، برقرار کردن، ثابت ساختن، استوار کردن، برجای داشتن، محکم کردن، تحکیم بخشیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از تقویت کردن
تصویر تقویت کردن
Amplify, Bolster, Fortify, Reinforce, Strengthen
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تنبیه کردن
تصویر تنبیه کردن
Castigate, Chasten
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ترسیم کردن
تصویر ترسیم کردن
Delineate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ترکیب کردن
تصویر ترکیب کردن
Compound, Combine, Compose, Splice, Synthesize
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ترغیب کردن
تصویر ترغیب کردن
Cajole, Exhort
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ترمیم کردن
تصویر ترمیم کردن
Mend, Repair
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ترویج کردن
تصویر ترویج کردن
Promote
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تردید کردن
تصویر تردید کردن
Hesitate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ترویج کردن
تصویر ترویج کردن
продвигать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ترمیم کردن
تصویر ترمیم کردن
чинить , ремонтировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ترکیب کردن
تصویر ترکیب کردن
комбинировать , сочинять , соединять , синтезировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ترغیب کردن
تصویر ترغیب کردن
льстить , призывать
دیکشنری فارسی به روسی